Forough Farrokhzad

5 January 1935 - 14 February 1967 / Tehran

Another Birth

A dark and chanted verse is what I am
Forever bearing you
In myself imbued with you
Forth to the morning of eternal burgeonings and blooms
Oh yes I drew you through this verse oh breath
Oh yes I drew you through
This verse and crafted you
To seas to trees to fire I grafted you.

Life may be
A street crossed by a woman with a basket every day
Life may be
Rope for a man who hangs himself from a branch.
Life may be a child coming home from school.
Life may be a cigarette lighting
Up in the narcotic pause between lovemaking and love made
Or the dazed gaze of a passerby
Tipping his hat to a passerby
With a senseless smile and a Good Morning.
Life may be that cloistered moment
When my gaze comes to ruin in your pupils
Wherein there lies a feeling
Which I shall blend
With the moon's impression
And the night's perception.
In a room the size of loneliness
My heart the size of love
Looks at the simple pretext of its happiness,
The vase's flowers, their beautiful decay,
The sapling that you implanted in our garden
And the canaries' song
Wide as a window frame.

Oh
My lot is this
My lot is this
This sky abducted from my sight by a hung curtain,
This passage down a deserted stairway
To retrieve something from amid the rot and banished thoughts.
My lot is a sad promenade in nostalgia's garden,
My lot is to catch my death in the despair of the voice that says to me
'I love
Your hands.'

I shall plant my hands in the garden
And I will grow I know I know oh I know
And in my hand's inkstained hollow
The swallow
Shall lay its eggs.

I shall wear
A pair of cherries as ear-rings
And dress my nails with dahlia petals
There is an alley where
Boys who were in love with me even now
Linger with the very unkempt hair and lanky legs
Recollecting the innocent smiles of a little girl
The wind blew away one night.

There is an alley my heart
Has stolen from my childhood's neighborhood

A form journeying along time's line
Inseminating time's dry line with form
A form aware of an image
Back from a mirror's feast

And that is how it is
That somebody dies
While someone abides
None who fish
In the tiny stream that drains out into a ditch
Can ever fish up a pearl.

I
Know a sad little ocean sprite
Down in her watery haven
Who oh so softly
Plays her heart through a flute,
A sad little sprite
Who dies from a kiss at night
To be born from a kiss at dawn.

Translated by A.Z. Foreman

The Original:

تولدى ديگر
فروغ فرخزاد

همه هستي من آيه تاريكيس ت
كه ترا در خود تكرار كنان
به سحرگاه شكفتن ها و رستن هاي ابدي خواهد برد
من در اين آيه ترا آه كشيدم آه
من در اين آيه ترا
به درخت و آب و آتش پيوند زدم

زندگی شاید
یک خیابان درازست که هر روز زنی با زنبیلی از آن میگذرد
زندگی شاید
ریسمانی ست که مردی با آن خود را از شاخه میاویزد
زندگی شاید طفلیست که از مدرسه بر میگردد
زندگی شاید افروختن سیگاری باشد ، در فاصلهء رخوتناک دو
همآغوشی
یا عبور گیج رهگذری باشد
که کلاه از سر بر میدارد
و به یک رهگذر دیگر با لبخندی بی معنی میگوید ' صبح بخیر '

زندگی شاید آن لحظه مسدودیس ت
که نگاه من ، در نی نی چشمان تو خود را ویران میسازد
ودر این حسی است
که من آن را با ادراک ماه و با دریافت ظلمت خواهم آمیخت

در اتاقی که به اندازهء یک تنهاییس ت
دل من
که به اندازهء یک عشقست
به بهانه های سادهء خوشبختی خود مینگرد
به زوال زیبای گل ها در گلدان
به نهالی که تو در باغچهء خانه مان کاشته ای
و به آواز قناری ها
که به اندازهء یک پنجره میخوانن د

آه...
سهم من اینست
سهم من اینست
سهم من ،
آسمانیس ت که آویختن پرده ای آنرا از من میگیرد
سهم من پایین رفتن از یک پله مترو کست
و به چیزی در پوسیدگی و غربت و اصل گشتن
سهم من گردش حزن آلودی در باغ خاطره هاست
و در اندوه صدایی جان دادن که به من بگوید :
' دستهایت را
دوست میدارم '

دستهایم را در باغچه میکارم
سبز خواهم شد ، میدانم ، میدانم ، میدانم
و پرستوها در گودی انگشتان جوهریم
تخم خواهند گذاشت

گوشواری به دو گوشم میآویزم
از دو گیلاس سرخ همزاد
و به ناخن هایم برگ گل کوکب میچسبان م
کوچه ای هست که در آنجا
پسرانی که به من عاشق بودند ، هنوز
با همان موهای درهم و گردن های باریک و پاهای لاغر
به تبسم های معصوم دخترکی میاندیش ند که یک شب او را
باد با خود برد

کوچه ای هست که قلب من آن را
از محل کودکیم دزدیده ست

سفر حجمی در خط زمان
و به حجمی خط خشک زمان را آبستن کردن
حجمی از تصویری آگاه
که ز مهمانی یک آینه بر میگردد

و بدینسان ست
که کسی میمیرد
و کسی میماند
هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی میریزد ، مروارید ی
صید نخواهد کرد .

من
پری کوچک غمگینی را
میشناسم که در اقیانوس ی مسکن دارد
و دلش را در یک نی لبک چوبین
مینوازد آرام ، آرام
پری کوچک غمگینی
که شب از یک بوسه میمیرد
و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد
100 Total read